آقاي گلرويي مرا بابت همان پاسخي هم كه به شما دادم ببخشيد.
همكلامي با شما از همان ابتدا اشتباهي بود كه من نبايد مرتكب ميشدم.دروغ دروغ ميآورد، اما انصافا حساب اينهمه از خود بيخود شدن و ناسزا را نكرده بودم.
به باور يك جمله از يادداشت آخرتان در شماره پيشين همين ماهنامه ديگر پاسخي به شما نخواهم داد.
شما درست ميگوييد، ما از قماش هم نيستيم.
من نميتوانم آنگونه كه شما دوست داريد به شما ناسزا بگويم، نميتوانم براي ديده شدن دست به هر كاري بزنم، من نميتوانم آدمفروشي كنم. اين كار از خودگذشتگي زيادي ميخواهد، به شما تبريك ميگويم چرا كه تا امروز هيچ كسي از اهالي صنف ما در يك مجله رسمي تا اين حد از خودگذشتگي نشان نداده بود.
پايبندي به حداقل اخلاق در يك مجادله رسانهاي و رعايت حداقل آيين دشمني كردن انتظار زيادي بود كه من از شما داشتم. حقيقتا فكر نميكردم شما تا اين حد چيزي براي باختن نداشته باشيد.
براي شناخت شخصيت هر دوي ما همان نوشته آخر شما كافيست، شما به جاي هر دوي ما نوشتيد. اتفاقا هدف من از پاسخ به شما همين بود، اينكه بگويم با يك استناد دروغ نبايد كار و شخصيت كسي را زير سوال برد، كه واقعا در شما اثر كرده چرا كه در يادداشت اخيرتان ديگر بدون هيچ سند و مدركي ميگوييد كارهاي گذشته و حتي آينده من هم رايگان است. عجب! گويا شما آينده هر كسي را كه پاسخ تهمتتان را بدهد پيشبيني ميكنيد! لااقل صبر ميكرديد آلبوم بعدي من منتشر شود، بعد آنقدر فرصت داشتيد براي عواملش مصاحبهاي بسازيد و آن را با فرهنگ دهخدا تطبيق دهيد و از آبروي اين صنف در جهت تخريب ديگران استفاده كنيد. البته صبور بودن سخت است.
قضاوت در مورد هر آنچه گفتيد را به اهالي ترانه ميسپارم، اميدوارم اين جماعت از باب خطري كه تهديدشان ميكند، هيچگاه يادداشت آخر شما را در اين مجله از ياد نبرند.
شما بنده را كه دوست خطابم ميكرديد و از ديد شما در نوشته اولتان تاثيرگذارترين ترانهسراي دهه اخير بودم در فاصله دو يادداشت فقط و فقط به خاطر اين كه در مقابل تهمت شما از خودم دفاع كردم خودشيفته، معمولي و… لقب ميدهيد، پس واي به حال ديگران.
هنوز به ياد دارم روزي را كه به اصرار زياد به جلسه رونمايي از چاپ دوم كتابتان به خبرگزاري مهر دعوتم كرديد و در پايان به رسم يادبود جلدي از آن را امضا كرديد و به من و جلدي را به دوست ديگرمان سعيد كريمي هديه كرديد، و مسلما معناي هديه را هم ميدانيد، و امروز مينويسيد: يادتان هست كتابهاي مرا براي امضا ميآورديد؟!! به راستي وجدان چقدر چيز خوبي است. بيچاره آنهايي كه واقعا روزي از شما امضايي گرفتهاند!
براي شما كه به قول خودتان نه عقده اجراي كارتان را داريد، نه عقده ديده شدن؛ وارونه كردن مسالهاي به مراتب كوچكتر از اينها مثل هديه دادن يك كتاب به يك دوست چه معني ميتواند داشته باشد؟
به اين سوال من در خلوت خودتان پاسخ دهيد، انصافا دليل اين همه تهمت و بيادبي، صيانت از آبروي ادبيات شفاهي ما بود؟! يا اينكه با هر بهانهاي ثابت كنيد يك نفر دستمزدش را بابت يك آلبوم نگرفته؟ آنهم در ميان اهالي صنفي كه به اذعان خودشان تاثيرگذارترين ترانههايشان را عمدتا رايگان در اختيار خوانندگان حتي درجه چندمي قرار ميدهند. دستمريزاد، انصافا آبروي ترانه و ترانهسرايي را خريديد.
به شما اطمينان ميدهم در ادامه اين بحث ديگر از من پاسخي نخواهيد گرفت، ميتوانيد با خيال راحت تا هر كجا كه ميخواهيد به اين بازي ادامه دهيد، هرچند فكر نميكنم بيشتر از آنچه كرديد چيزي براي از خودگذشتگي باقي مانده باشد.
براي شما آرزوي توفيق و سلامتي ميكنم.
+